سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ستاره سوسوزن من کجائی

 وقتی که در سپیده‌دم بایستی و هراس دریچه‌ی کاخ جادویی

خود را بر روی خورشید 

     با مدادی می‌گشاید مرابیاد بیاور.

 وقتی که شب غرق در رویایی دور

و دراز دامن‌کشان زیر حجاب سیمین خویش می‌گذرد از من یاد کن.

هنگام نزدیکی وصال، دل در سینه‌ات به تپش درآرد و سایه روشن غروب

 ترا به رویای دلپذیر شامگاهان دعوت کند گوش به سوی جنگل فرا دار،

 تا بشنوی که صدایی آهسته زمزمه می‌کند: مرا بیاد بیاور.

مرا بیاد بیاورد آن روز که دست سرنوشت برای همیشه از تو جدایم کرده

و غم دوری و گذشت ایام، زمان افسرده‌ام را خاموش ساخته باشد

 آن روز به عشق تو می‌مانم من.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به وداع آخرینی که با هم کردیم بیندیش

 زیرا برای دلدادگان دوری و گذشت زمان معنایی نیست.

دلدار من تا وقتی که دل در سینه می‌تپد قلب من به تو خواهد گفت:

مرا بیاد بیاور.

«زمانی که دل شکسته‌ی من برای همیشه در زیر خاک سرد آرمیده باشد

و بوته‌ی گلی دور از گل‌های دیگر آرام آرام بر روی گور من بشکفد مرا بیاد بیاور»

blue glitter rose flower


نوشته شده در سه شنبه 87/9/12ساعت 1:16 عصر توسط علی رضا| نظر