ستاره سوسوزن من کجائی
کاش حرفها را بشنویم تا به فریاد تبدیل نشوند کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
کاش ادمها برای هم مرهم بودند
کاش به افکار و اعتقادات هم احترام میگذاشتند
کاش مهرورزی از حد شعار فراتر میرفت
کاش در قضاوتها و تصمیم گیری برای دیگران خودمان را در موقعیت انها قرار میدادیم
کاش تحمل عقاید مخالف را داشتیم و با افکار دیگران به نحو شایسته برخورد میکردیم
کاش صداقت رازیبا و دروغ را زشت می پنداشتیم
کاش و کاش و کاش ..................
اگراینچنین می بود دیگر چه کسی احساس دلتنگی میکرد و چگونه دلی می شکست
و ایازیباتر و وجدانمان اسوده تر نبود ؟..
که چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم.... غزل داغ نگاه !
می سرایی از لب.....شعر مستانه آه !
راز زیبایی مژگان سیاه
در همین قطره لغزنده غم ....پنهان است !
و سرودن از تو
با صراحت ! بی ترس ! .... باز هم کتمان است !
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
رنج اندوه کدامین خواهش
نقش لبخند لبت را برده ؟؟؟
نغمه زرد کدامین پاییز ...
غنچه قلب تو را پژمرده ؟؟؟؟
کاش میدانستی .... به چه می اندیشم ؟
که چنین مبهوتم....
من فقط جرعه ای از مهر تو را نوشیدم !!!
با تو ای ترجمه عشق خدا را دیدم !!!
آه ای میکده ام !!!
گاه بیداری را
از من و بیخبری هیچ مخواه !
که من از مستی خود هشیارم !
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی !!!
کاش میدانستم!!!!