ستاره سوسوزن من کجائی
آرزو... آرزوداشتم تو با آن دیده گان درخشنده ات که نمونه ای از صافی قلب توست عشق مرا بر پایه نا پایداردل بنا ننهی وپیمان مرا با گرهی سست حلقه نزنی ...
آرزو داشتم تودلت رادر گرو عشق دیگری ننهی...امّا... امّا ای افسونگرسیمن تن من :این سست پیمانی توآتشی بر جانم زد که خا موشی آن جز سوختن وساختن میسر نیست ... آرزو داشتم تو با آن لبان خندانت که نمونه ای از عشق ووفایت بود شعله درخشان آتش عشق مرا که ازدل برمی خاست بر دل نشانی وتاابد حفظ کنی تا حرارت وسوزش آن مانع نفوذ تیرعشق دیگران شود...
نوشته شده در شنبه 87/1/3ساعت
8:2 صبح توسط علی رضا| نظر