ستاره سوسوزن من کجائی
رازدل... پس از این راز دلم رابه خداخواهم گفت شرح هجران تو هرنکته جداخواهم گفت شرح شیدائی ورسوائی خودرابه رهت موبه موبرهمه ارض وسماخواهم گفت هر نفس ناله کنم از دل دیوانه خویش غصه دل به براهل صفاخواهم گفت تو که مجنونی ومقصودی ومعبودی ولی به رهت شکوه ان جور جفا خواهم گفت زدی آتش به دلم جان به فدای کرمت غصه جوروجفا به صباخواهم گفت تا کند شرح پریشانی من را همه جا.....
برهای های گریه من... هرشب شراب شعر مرا نوش میکنی برهای های گریه من گوش میکنی برقصه های تلخ من اگاه میشوی اما مرا دوباره فراموش میکنی شبهای بی ستاره مرا؛ستاره ریز زان چلچراغ دیده خاموش میکنی طفل عزیز قلب مرا درشبی سیاه از نعره های واهمه ،مدهوش میکنی من شاعر افسانه سرای نگاه تو تو، با دیگران دست دراغوش میکنی؟ ای دستهای عاطفه خیزت آهوروش مرا اسیر فتنه اغوش میکنی؟ من به امیدرجعت فردا نشسته ام اما تویاد دیشب وشبهای دگر میکنی هر بند بند شعرامو،ای نداده کام چون گوهری یگانه درگوش میکنی باز فردا مرا چوقصه فراموش میکنی ....... شعله... عمری به پات نشستم دل به کسی ندادم منتظرم که روزی توباشی درکنارم عاشق شدم به چشمات
یه شعله شکسته
یه شمع رو به بادم
خسته ازاین زمونه
فریاد گریه دارم
شده فضای سینه
سیه چوروزگارم
از همه دل بریدم
دل به کسی ندادم
عاشق شدم به چشمات
دادم دل رو به رویات
رفتی وپاگذاشتی
به سادگی روحرفام
با یاد تو همیشه
عمرم تموم نمیشه
تموم زندگیمو به چشمای تو دادم
دادم دل رو به رویات
رفتی وپاگذاشتی به سادگی روحرفام
با یاد تو همیشه عمرم تموم نمیشه