ستاره سوسوزن من کجائی
ای عشق... اگه به تو دل داده ام منوببخش که ساده ام در خاطر منی...
زبام چشم زیبایت چورو یا اوج میگیرم نشاط انگیزوماتم زائی ای عشق
اگه به خاک افتاده ام اینو بدون سرخورده ام
هنوزهمون ساده دلم هنوز همون آواره ام
میخوای بدونی چی میگم میخوای بدونی من کیم
یه عاشقم یه عاشقم........
یه عاشقم یه عاشقم........
حرفای من حرف دله
هرچه که هست حقیقته
هستی من تو زندگی این دل با محبته
اگه که من سرخورده ام به تو پناه آورده ام
اگه به خاک افتاده ام ولی هنوز آزاده ام
هنوز همون ساده دلم هنوز همون ازاده ام
میخوای بدونی من کیم میخوای بدونی چی میگم
یه عاشقم یه عاشقم......
یه عاشقم یه عاشقم.....
ای رفته ازبرم به دیار دور دست
باهرنگین اشک به چشم تر منی
هرجا که عشق هست ،صفا هست ،بوسه هست درخاطر منی
هرجا که بزم هست، زنم جام را به جام
درگوش من صدای تو گوید.....نوش نوش
اشکم رود ز چهره، لب مینهم به جام
شاید روم ازهوش
باور نمیکنی که بگویم حکایتی
آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم درساغر منی درخاطرمنی
برگرد ای پرنده رهیده برگرد
بازا که خلوت دل من اشیان توست
در راه، در گذر، درخانه ،در اطاق، هرسو نشان توست
باچلچراغ یاد تونورانی ام هنوز
پنداشتی که نورتو خاموش میشود؟
پنداشتی که رفتی ویاد گذشته مرد؟
وآن عشق پایدارفراموش میشود؟
نه ای امید من.....
افسونگر من......
هرجا در هرزمان......درهرمکان......
درخاطر منی ....
به دریای خیالت موجی ازگرداب میسازم
زنور مهر بردستت،النگوی زرمی اندازم
زابر نقره گون،انگشتری سیماب میسازم
به صحرای نگاهت میفرستم قاصد عشقم
انگاه نامه عشقت زگلها قاب میسازم...
عجب رسواگرورسوائی ای عشق
اگرچنگ تو باجانی بر ستیزد
چنانش افکنی که هرگز برنخیزد
خوشا ان کس که جانش از توسوزد
چوشمعی پای تا سربرافروزد
خوشا عشق وخوشا نا کامی عشق
خوشا رسوائی وبدنامی عشق
خوشا برجان من هرشام و روز
همه دردوهمه داغ وهمه سوز
خوشا عاشق شدن اما جدائی
خوشا عشق ونوای بی نوائی
خوشا در سوز عشق سوختن ها
درون شعله اش افروختن ها
چوعاشق ازنگارش کام گیرد
چراغ ارزوهایش بمیرد
اگر میداد لیلی کام به مجنون
کجا افسانه میشد نام مجنون
هزاران دل بهرت خون شد از عشق
یکی دراین میان مجنون شد از عشق
دراین اتش هرکس بیشتر سوخت
چراغش درجهان روشن تر افروخت...